TOP داستان های واقعی SECRETS

Top داستان های واقعی Secrets

Top داستان های واقعی Secrets

Blog Article

چنانچه به معیار سن که یکی از عوامل تاثیرگذار در ازدواج است توجه نکنیم باز هم این رابطه بیمارگون است و پسر دچار بدبینی‌های افراطی و اختلال شخصیت وابسته است و دختر نیز رشد یافتگی اجتماعی و عقلانی متناسبی ندارد. در چنین مواقعی لازم است که هر دو نفر تحت درمان و مشاوره قرار بگیرند.

ماجرای تسخیر ادعایی پرون‌ها از ژانویه ۱۹۷۱ شروع شد؛ زمانی که آن‌ها به خانه جدید روستایی خود که در سال ۱۷۳۶ در هریسویل رود آیلند ساخته شده بود، نقل مکان کردند.

همین‌طور کـه میرفته جلو، یهو از پشت درخت‌ها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد بـه طرفش.
مجله
او به سادگی گفت: «وارن‌ها در گفتن داستان‌های ارواح خوب هستند.»

دخترک فکر کرد که آن شخص پدرش است؛ اما هنگامی که سرش را برگرداند تا نگاه دقیق‌تری بیاندازد، متوجه شد که مرد غریبه‌ای است. مرد لباس سرهمی پوشیده و ریش پرپشتی صورتش را پوشانده بود. او چیز بزرگی را در دست چپش گرفته بود که با هر قدم به جلو و عقب تاب می‌خورد.

 ناگهان صدای بلندی به گوش رسید. پدر با فرمان دست و پنجه نرم می‌کرد تا کنترل لاستیک‌ها را از دست ندهد، اما ماشین روی جاده‌ی خیس بارانی لیز خورد و به دیوار سنگی برخورد کرد.

داستان واقعی ارواح این خانه بعدا گزارش شد. در سال ۱۹۶۵، این عمارت به‌عنوان یک موزه (مرکز فعالیت‌های ماوراء الطبیعه) به روی عموم باز شد. میهمانان از حضور ارواح (احتمالاً از مستاجران سابق آن) خبر داده‌اند.

بااین‌حال، از زمان تکمیل آن، مردم اختلالات ترسناکی را توسط نهادهایی گزارش کرده‌اند که نمی‌توانند به طور کامل توضیح دهند.

مرد از وسط مسیر پیاده شد و او را رها کرد. او مورگان را به محض ورودش غمگین ساخت. اگرچه مشخص نیست که این شخصیت شوهرش است یا نه، مورگان با اندوه در شهر سرگردان شد و یک تپانچه تهیه کرد.

بازدیدکنندگان ادعا کرده‌اند که صدای قدم‌هایی را در اتاق خواب او شنیده‌اند، دستگیره‌های در به خودی خود چرخانده شده‌اند و حتی تغییرات شدید دما را احساس کرده‌اند.

گفتگو با دکتر تأیید کرد که در واقع کبودی‌های سنگینی روی گردن این دختر وجود دارد. شو تنها زمانی در مراسم تشییع جنازه مشکوک‌تر شد که از نزدیک شدن بیش از حد مردم به تابوت جلوگیری کرد. او همچنین یک بالش در یک طرف سر زونا گذاشت.

بنابراین، بدون هیچ پمپ سالم و درحالی‌که کاملاً از مسیر خارج شده بود، کاپیتان تصمیم گرفت کشتی را رها کند تا سعی کند افراد خود را نجات دهد.

مغز دخترک وحشت زده، سریع شروع به کار کرد. هر دو در جلو را قفل کرد. سپس روی صندلی عقب پرید و درهای عقب را نیز قفل کرد.

در نهایت، این پروژه ۳۸ سال طول می‌کشید تا کامل شود. این خانه ۱۶۰ اتاقه، دارای ۲۰۰۰ در، ۱۰۰۰۰ پنجره، ۴۷ راه‌پله، ۴۷ شومینه، ۱۳ حمام و شش آشپزخانه بود.

Report this page